تو رفتي و هنوز

غم تو مانده به جا

غم آن خاطره ي شيرينت

كه در انبوه درختان سرو

من و تو پرسه زنان

پي هم مي گشتيم

دور از انديشه ي فردايي غريب

كه نمي دانستيم ،چقدر فرداها

زودتر ازپيريمان

گرد غم برسرمان مي ريزند

آهِ آن خاطره ات

كه شبي باراني

من و تو اشك به چشم خنديديم

سينه مي آزارد

به خودم مي گويم:

كاش مي شد آن شب

كاش مي شد آن روز

دل تو مهر نداشت

ديده ام باز نبود

كه تو را از پي تاريكي شب بشناسد

و تو رفتي و هنوز

غصه ها و دردها ...
6 امتیاز + / 0 امتیاز - 1393/01/26 - 21:06